لحظهٔ دیدار نزدیک استباز من دیوانه ام، مستمباز می لرزد، دلم، دستمباز گویی در جهان دیگری هستمهای! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغهای، نپریشی صفای زلفکم را، دستو آبرویم را نریزی، دلای نخورده مستلحظهٔ دیدار نزدیک است